باور کس نشود قصه ی بیماری دل
تا گرفتار نگردد به گرفتاری دل
من و دل زار چنانیم که شب ها نکنند
مردم از زاری من خواب و من از زاری دل
دل من روز نیاساید از این چشم پرآب
چشم من شب نکند خواب ز بیداری دل
بسکه در زلف تو دلهای پریشان جمع است
شانه را راه در او نیست ز بسیاری دل
چون نگهدارم از آن رشک پری دل؟که رفیق
پیش او حد بشر نیست نگهداری دل
نظرات شما عزیزان: