
اينجا يکي براي خودش تار ميزند ، اينجا يکي از عاشقيش جار ميزند ، اينجا غريبه ها همگي آشناتر اند ، روياي دوست بر در و ديوار ميزند ، لب ها به زور رژ همگي سرخ و رنگي اند ، دلبر به جاي گل به سرش خار مي زند ، حاکم براي عشق خودش حکم ميکند به مرگ ، دل را به جرم عاشقي اش دار مي زند
نظرات شما عزیزان: